منیره روانی پور -  “کنیزو”مجموعه‌ای است از نه طرح و داستان کوتاه که حضور”زن”بر همهٔ آنها غالب است. این زنان گرچه به ظاهر متفاوتند، اما در نهایتی نه چندان آشکار، یکسان‌اند: بر باد رفته و از دست شده،

 “کنیزو”مجموعه‌ای است از نه طرح و داستان کوتاه که حضور”زن”بر همهٔ آنها غالب است. این زنان گرچه به ظاهر متفاوتند، اما در نهایتی نه چندان آشکار، یکسان‌اند: بر باد رفته و از دست شده، هر یک به چنگکی از زندگی آویزان. زنانی با سرگذشت‌های مکرر که دیروز بودند، امروز هستند و فردا هم؟…  سرنوشت خاک‌خورده و قدیمی هیچیک از ایشان تازه نیست، موضوع داستان‌های “کنیزو”،”شب بلند”،”جمعه خاکستری”و…. اقعیات تلخی‌ست از موقعیت زن که بارها، چه در پیرامون‌مان، و چه در قصه و رمان و فیلم و نقاشی تکرار شده. اما برخورد”روانی‌پور”با این واقعیت، خصوصیت و خاصیت خود را دارد. او توانسته با برخوردی حسی و پرداختی وثر زخم کهنه را باز نماید و ابعاد آن راه که گاه به وسعت فاجعه‌ست کمابیش نشان دهد. وظیفه‌ای که”سارتر”بر نویسنده می‌داند: نشان دادن به قصد تغییر دادن.  در این کتاب، نویسنده در پی نمایاندن حقایق کلی، تحلیل و ریشه‌یابی مسائل یا تفسیر بینشی خاص نیست. بیشتر قصد نمایاندن”موقعیت”را دارد. موقعیت آنچه را که معلول و محکوم شرایط خود گشته و موقعیت رویدادهای روزمره و بی‌اعتبار انگاشته‌ای که در سکوت و تاریکی با قوت و بی‌امان انسان را در تصادم با خود می‌سایند و می‌فرسایند. و اغلب هم توانسته با انعکاس این موقعیت‌ها که گاه نمایشگر وضعیتی فردی هستند، مثل “کنیزو”یا کیفیتی درونی، مانند”دریا در تاکستان‌ها”نقش و برد عوامل اجتماعی و بیرونی را به‌طور ملموس و موثر قابل درک سازد.  حکایت مختصر”کنیزو”، تصویر پاره‌هایی از روزگار زنی است که رد شلتاق‌ای ریز و درشت اجتماعی و فرهنگی و غیره در هویت متلاشی شده و سرنوشت له شده‌اش به وضوح احساس می‌شوند. این زن که در جفره، آبادی‌ای نزدیک بوشهر، تن‌اش را وسیلهٔ امرار معاش ساخته، در پایان داستان، نه آنکه بمیرد، در نکبت فقر و بدنامی مثل چراغ پیه‌سوز خاموش می‌شود و تمام. در حالیکه به صراحت پیداست او در دخالت برای بیرون کشیدن جنازه‌اش از جوی کنار خیابان و از میان باورهای سخت و تحقیرآمیز و محکوم‌کنندهٔ مردمی که به استهزاء به تماشایش ایستاده‌اند همان قدر ناتوان است که همهٔ عمر از دخالت در سرنوشت‌اش محروم بوده. همچنانکه چهره‌اش در تاریکی بی‌خبری از علل و اسبابی که چنین تا پست‌ترین حد اجتماعی هل داده‌اندش، همان اندازه زشت و محکوم است که در روشنی اشراف به آن سبب‌ها، دردناک و بخشودنی. چنان‌که “مریم”دخترکی که در همسایگی”کنیزو”است از ورای چرک و غباری که سرشت”کنیزو” را پوشانده او را می‌بیند و واقعیت نگاهش را که مثل چشم و نگاه آهوی مادربزرگ زلال و پاک است درمی‌یابد.

Template Design:Dima Group