بهرام صادقی ملقب به صهبا مقداری و ب.موزول داستان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرانی است.  او متولد دی ماه ۱۳۱۵ در نجف‌آباد استان اصفهان است. پدرش پارچه‌فروش و مادرش خانه‌دار بود. دوران ابتدایی را در دبستان دهقان نجف‌آباد گذراند و سپس به همراه خانواده به اصفهان نقل مکان کرد و در دبیرستان ادب اصفهان ادامه‌ی تحصیل داد. در آن‌ دوران بود که به تدریج برخی از اشعارش را در مجلات مختلف از جمله هفته‌نامه‌های امید ایران و روشن‌فکر به چاپ رسانید.      «دوران تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان، بهرام با اسکندر چراغی، روزنامه‌فروش، به‌توافق می‌رسد که عصرها به‌جای او در دکه، روزنامه بفروشد و درعوض یکی از روزنامه‌ها را بخواند و باز سر جایش بگذارد یا شب با خود به خانه ببرد و صبح زود پس بیاورد. صادقی از این دکه به‌ اسم مرکز ثقل دوستانش یاد می‌کند. مقابل همین دکه بود که او به‌تدریج با سه هم‌مدرسه‌ای‌اش، منوچهر بدیعی، ایرج مصطفی‌پور و عباس رجایی دوست شد. اوایل هنوز غلام‌رضا لبخندی به جمعشان ملحق نشده بود و محمد حقوقی هم از قبل با صادقی دوست بود.» صادقی از کودکی تحت تأثیر شعرخوانی‌های مادرش بود و تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان هم باعث شد، در مسیر ادبیات و نویسندگی قرار بگیرد. او در سال ۱۳۳۴ و با قبولی در رشته‌ی پزشکی دانشگاه تهران، به تهران رفت.  بهرام صادقی در اسفند 1355 زمانی که با ژیلا پیرمرادی، دانشجوی مدرسه‌ی عالی پرستاری اشرافیان، ازدواج کرد. از آن به بعد نام ژیلا به گلی تغییر کرد؛ این تغییر علاقه و خواسته‌ی بهرام بود. مانلی و نیلوفر ثمره‌ی این ازدواج هستند.  ژیلا شب مرگ بهرام را این‎گونه روایت می‌کند:      «بهرام حدود ساعت نه‌ونیم به منزل آمد. دخترها خواب بودند. برای صرف شام با بهرام به آشپزخانه‎ رفتیم. شام آن شب باقلاپلو با گوشت بود. حین صرف شام، بهرام درباره‎‌ی کرم بهداشتی بپانتن و قدرت پیش‌گیرندگی قرص‌های آن در ریزش موی سر حرف می‎زد. ناگهان کلامش قطع شد. دستی‎ که قاشق در آن بود، در فاصله میان زمین و دهان، در هوا خشک شد و خودش هم انگار به خواب رفت. چند لحظه‌ای هاج‌وواج نگاهش کردم و وقتی به او دست زدم مانند کودکی به زمین افتاد. جیغ کشیدم‎ و عمه‌جان را صدا کردم. با ماشین همسایه‌ی روبه‌رو بهرام را به بیمارستان بردیم. در بیمارستان فهمیدیم‎ بهرام در منزل تمام کرده بود. لحظه‎ای که خبر مرگ بهرام را شنیدم به یاد لحظه‌های پایانی فیلم‌ها افتادم. دوست داشتم که زمان به‌پایان می‌رسید.» دنیای نویسندگی بهرام صادقی  توانایی او در آفرینش متون، فرصت همکاری با مجلات معروف آن زمان مثل سخن، فردوسی و صدف و هم‎چنین هم‌صحبتی با بزرگانی نظیر ابوالحسن نجفی را برایش به ارمغان آورد.      «بهرام صادقی طی ده سال داستان‌نویسی یکی از تاثیرگزارترین داستان‌نویس‌های ایرانی است. پس از جمالزاده و هدایت که پیشگامان داستان‌نویسی جدیدند صادقی را می‌توان نوآورترین نویسنده‌ای دانست که در عرصه‌ی داستان کوتاه ظهور کرده و با به کار گرفتن عناصر داستانی نو و نگاه خاص خود فضای تازه‌ای در داستان نویسی ایران به وجود آورده و آن را وارد مرحله‌ی جدیدی کرده است.      ظهور پاره‌ای از مشخصه‌های نامأنوس و نوظهور در داستان‌های صادقی او را در زمره‌ی نویسندگان مدرن ایرانی قرار می‌دهد. او درباره‌ی مسائلی که نسلی را طی سال‌های بعد از کودتای  28 مرداد 1332 برآشفته کرده بود، حرف‌های تازه‌ای داشت و در بیشتر آثارش واخوردگی، یأس و شکست این سال‌ها را به نمایش گذارده است.      داستان‌های وی با نمایاندن واقعیت‌های دردناک زندگی انسان شهری امروز، که مجموعه‌ای است از تضادهای جسمی و روحی از جمله بدیع‌ترین نمونه‌های داستان‌نویسی فارسی به شمار می‌آیند. به عقیده‌ی بسیاری آثار بهرام صادقی بخشی از زندگی‎نامه‌ی انسان معاصر در این سرزمین است؛ زیرا نوشته‌های او کارنامه‌ی دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی خود ماست.      از این رو آثار او اغلب تداعی کننده‌ی اضطراب و خفقان حاکم بر این سال‌ها بوده و همان‌گونه که گفته شد، مهم‌ترین مضمون داستان‌هایش جست‎وجو در عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی بازماندگان نسل شکست است.»  تلاش بهرام صادقی برای ایجاد ساختارهای جدید در داستان‌نویسی نقطه تمایز او با نویسندگان هم‌عصرش است. او به دنبال سبکی است که بتواند مفاهیم جدید شکل‌گرفته در اجتماع را به کمک آن بازگو کند.  صادقی در زمانه‌ی پرالتهابی در ایران می‌زیسته است، سال‌هایی که وقایع سیاسی بسیاری را در تاریخ خود باقی گذاشته‌اند؛ همین موضوع در کنار موضوعاتی دیگر مثل اضطراب مدرنیته‌ی جهانی، تجربه‌ی سنت و مدرنیته‌ی ایرانی، آشنایی با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم و آثار فرانتس کافکا در روایت داستان‌هایش هویداست.  «داستان‌های صادقی در آغاز فعالیت نویسندگی‌اش، قالبی اجتماعی نگار دارند ولی او بعدها در جستجوی کشف زبانی تازه این رئالیسم اجتماعی را وا می‌نهد و به فرم داستان تمایل بیش‎تری نشان می‌دهد. همین باعث می‌شود که داستان‌هایش از لحاظ تنوع و تازگی در شکل و شیوه‌های داستان‌گویی گاه حتی شکل مصاحبه، سخنرانی، نامه‌نگاری و تک‌گویی به خود بگیرند.  شخصیت‌های داستانی صادقی انسان‌های تنها، سرگردان، پوچ و فراموش‌شده‌ای هستند که گیرافتادگی، سرگردانی و زیستن در هزارتوی پیچیده، غیرقابل رهایی و پایان‌ناپذیر را تجربه می‌کنند. دکتر حاتم، آقای مستقیم و سوژه‌ی داستان کلاف سردرگم، لذت بردن، عاشق شدن و زندگی کردن را هیچ‎گاه تجربه نکرده‌اند. همه‌ی آن‌ها بعد ناشناخته‌ی وجود خویش و غربت چسبیده به زندگی و روحشان را در روزمرگی و میان‌مایگی‌ها می‌جویند، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر، از روزنامه‌ای به روزنامه‌ای دیگر، از عکاس‌خانه‌ای به عکاس‌خانه‌ای دیگر.» رمان نو و بهرام صادقی  علت‌های شکل‌گیری رمان نو در اروپا جنگ‌های جهانی اول و دوم، گرایش به مصرف‌گرایی و ماشینیسم، صنعت‌زدگی و شکست بنیان‌های فکری و فلسفی است. در این جوامع به تدریج کالاها و اشیا بر انسان برتری یافتند و اهمیت مصرف و صنعت بیش‎تر از بشریت شد.      «در حالی که در آثار بهرام صادقی، رنگ باختن شخصیت در برابر ارزش‌بخشی مفرط به اشیا، فروپاشی ساختمان نظام‌مند داستان، فروکاستن بن‌مایه‌های تعهدگرایانه و دغدغه‌ی آفرینش شیوه‌های روایی نوین که بازگوکننده‌ی درون‌مایه‌هایی خاص باشد، دلایل و پیش‌زمینه‌های دیگری دارد.      بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که صرف وجود تناظر و هم‌پیوندی میان بن‌مایه‌ها و شیوه‌های روایی آثار نویسنده‌ای چون بهرام صادقی و جریانی نظیر رمان نو نمی‌تواند اثبات کننده‌ی تاثیرپذیری قطعی صادقی از این جریان باشد.»  در ادبیات داستانی معاصر ایران، بهرام صادقی به توصیف و بیان دقیق و ریزبینانه‌ی جزئیات شناخته می‌شود. او از این امکان برای نشان دادن روزگار سخت و پر از درد ایران استفاده کرده است. طنز سیاه در آثار بهرام صادقی  طنز سیاه یکی از انواع طنز است که در آن درد، ترس، بی‌هویتی، تنهایی و انزوای معاصر به تصویر کشیده می‌شود.  «جمال میرصادقی می‌گوید: خصوصیت مرضی و پوچی در ادبیات مدرن را طنز سیاه یا طنز تلخ می‌گویند. طنز سیاه به وضعیت و موقعیت‌های بیمارگونه و گروتسک و جهان موحش و هولناک می‌پردازد و اغلب با رنج و دلهره، مرض، جنگ و مرگ سر و کار دارد. هدف طنز سیاه تکان دادن یا برآشفتن خوانندگان یا تماشاگران است؛ به طوری که آن‎ها را وادار کند که به چهره‌ی رنج و مرگ و حوادث هولناک بخندند. گاهی از طنز سیاه با عنوان کمدی سیاه یا کمدی تلخ نام می‌برند.» در ادبیات داستانی معاصر ایران نویسندگانی چون صادق هدایت، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی از طنز سیاه در آثارشان استفاده کرده‌اند.  این نوع طنز در داستان محسوس نیست و ایجاد قهقهه و خنده‌ی زیاد نمی‌کند؛ بلکه در موقعیت و فضای کلی داستان وجود دارد و غم، اندوه و تباهی بر خنده و شادی غلبه دارد.      «طنز در آثار صادقی در حوزه‌ی ساختار و محتوا رخ می‌دهد. طنزپردازی در حوره‌ی ساختار، بیشتر در نثر داستان نمایان می‌شود. نثر صادقی نثری ساده و به دور از حشو و زوائد و آرایه‌های ادبی پرطمطراق است. حال و هوای نثر متناسب با هر داستان متفاوت است؛ گاهی روزنامه‌ای و گزارش‌وار است، گاهی نقلی و قصه‌وار و گاهی طنزآمیز و سخره‌آمیز؛ چنان که گفته‌اند صادقی براساس نیاز و درون‎مایه داستان گاه از زبان روزنامه‌ای استفاده می‌کند و گاه از بیان تشریحی، نقلی و افسانه‌ای کمک می‌گیرد؛ زمانی به داستان، بافتی رمانتیک می‌دهد و زمانی با جزنگاری به آن حس و حالی توصیفی می‌بخشد.»[7]  طنزسیاه یکی از مشخصات سبکی آثار بهرام صادقی است.

Template Design:Dima Group