عالمتاج قائممقامی متخلص به ژاله (اسفند ۱۲۶۲، فراهان – ۵ مهر ۱۳۲۶[۲]، تهران) شاعر ایرانی بود. وی مادر حسین پژمان بختیاری میباشد. ژاله در اسفندماه ۱۲۶۲ خورشیدی در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتحالله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت. در پانزده سالگی همراه خانواده اش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علیمرادخان بختیاری (علیمراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود- و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند - به ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آنها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علیمرادخان سرپرستی او بر عهده علیقلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود. ژاله ۲۳ ساله بود که نهضت مشروطه به وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون گرا، چنان که حتی به دلیل شرایط تاریکی که در آن می زیست و اشعار زنانه و سنت شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی میکرد. به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتابهای ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۵ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد. عالم تاج، قائم مقام فراهانی،متولد فراهان، از توابع اراک است ،که در عصر قاجاریه در سال 1262 قبل از انقلاب مشروطیت پا به دیده هستی گذاشته، او از نبیره های جناب میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی،صدر اعظم با سیاست و کاردان، مشهور قاجاریه در عصر فتحعلی شاه ومحمد شاه قاجار است، شخص جناب قائم مقام فراهانی،که از نوابغ و نوادر ادبیات و سیاست در عصر قاجاریه است ، از پیشگامان سبک ادبیات اثر گذار در عصر خویش محسوب می شود ،که تسلط کامل بر ادبیات پارسی ،عرب ، حکمت ،فلسفه و علم سیاست داشته ، خالی از لطف نیست ، که ابیاتی از خود جناب قائم مقام فراهانی نقل شود تا سپس در خصوص نواده ایشان به بحث پرداخته شود، جناب قائم مقام فراهانی می فرماید: روزگار است این که گه، عزت دهد، گه خوار دارد / چرخ بازیگر از این بازیچهها، بسیار دارد/ مهر اگر آرد، بسی بیجا و، بیهنگام آرد / قهر اگر آرد بسی نا ساز و، ناهنجار دارد این ودیعه ارثی سرایش شعر ، به امانت در وجود او نیز نهاده شده بود .زندگی شاعره ، عالم تاج قائم مقام فراهانی فراز و نشیب های فراوان گذرانده ، و اساسا یکی از مواردی که شاعران به شیوه شعر گفتن روی می اوردند، همین است، که رنج و درد های خود را با عنصر شعر تسکین و تسلی آلام رنج ها می دهند، او نیز چنین تقدیر و سرنوشتی داشته، بهر حال در عصر قاجاریه و آن روز گار نیمه از جامعه یعنی زنان و دختران در انتخاب حتی گزینش همسر اختیارچندانی نداشتند و معمولا آنان در قرون گذشته همسر افرادی می شدند که از نظر تفاوت سنی ، خلق وخوی ، روش منش و فرهنگ خانواده با آنان سازگاری نداشتند و اساسا رنج جانکاه همواره بر زندگی آنان سایه سیاه افکنده بود، عالم تاج از ذوق و قریحه شاعری توان بسیار بالایی داشته،و تنها دلگرمی او به زندگی همین سرایش افکارش در قالب شعر به شیوه عروضی بوده،آن هم صرفا برای خودش بوده نه اینکه بخواهد برای جمعی بخواند و یا دیوان شعری مدون و مکتوب داشته باشد . تخلص او (ژاله ) است ، شیوه سرایش شعرش،از طرفی به سبک هندی یا همان سبک اصفهانی نزدیک است، در شرح بیان مضامین ،مفاهیم و ظرافت های شعری و ژرف نگری خاصی وجود دارد ،و گاهی او در بیان مطالب و شرح رنج خویش ابایی ندارد،چون برای خودش شعر می گفته و به شیوه اشعار وحشی بافقی که از شاعران عصر صفویه است،بیشتر متاثر شده ، و الهام گرفته، وحشی بافقی نیز در بیان رنج وآلام خود بسیار با دلی سوخته و صراحت ناگفته های خویش را مطرح نموده، و عالم تاج به نظر می رسد، دیوان شعر اکثر شاعران را مطالعه نموده، یکی دیگر از خصوصیات شعر ، او این است که چیزهای بی جان همانند ایینه ، سماور ،شانه همکلام و مخاطب خود قرار داده است،و از طرف دیگر شیوه سرایش شعرش نیز به سبک خراسانی نزدیک می شود، و با صلابت ، استواری و اختصاصات سبک خراسانی همراه است ، همانند اشعار ناصر خسروقبادیانی شعر می گوید ،او مطالعات فراوانی داشته و از شیوه شعرش مشخص است ، و با توجه به اینکه اکثر بانوان ، در عصر قاجاریه ، از نعمت سواد محروم بودند ، خود بیانگر این امر است، که حداقل در زندگی به او این فرصت داده شده بود، که از نعمت خواندن و نوشتن بهرمند باشد،او به زبان و ادبیات پارسی و زبان وادبیات عرب آشنایی و آگاهی دارد، و از این طریق پیام خود را ناخواسته به نسلهای بعدی انتقال داده است، یکی از مهارت های شیوه شعر او این است،که بیان احساس و حالات روحی خویش را بخوبی به مخاطب القاء نموده ، و همه ظرافت های شعری و ادبی را دقت نموده ، و این مورد نیز نشان دهنده این امر است، که او اساتید خوبی داشته ، که شعرش از نوعی پختگی و تکامل شیوه شعری بهره فراوان داشته است. بی گمان یکی از تلخی های ایام زندگی او ، تلخی تاهل نا بسامان و زهر کشنده برایش بوده ، و تلخی بعدی در گذشت ناگوار مادر و سپس پدرش ، در روح او بسیار اثر گذار و شکنده بوده، و همواره این رنج ،غم و اندوه را برای به همراه بوده ، و تلخی بعدی متارکه ، و قطعا تلخ ترین و درد ناک آنان محروم شدن از دیدار تنها فرزندش بوده ، که سالیان سال به امید دیدار فرزند برومندش در سالهای خاکستری عمرش به سیاهی گذشت و عملا این شاعره رنجور و درد آشنا روزگار ناگواری را تجربه نموده که این حق او ،از این همه مصائب نیست وجای تاسف است خودش در بیتی می گوید : رنجی که من از دوری فرزند کشم یعقوب از آن حال خبر دارد و بس معماری و چیدمان کلمات و آهنگ واژگان همگی در ابیات و اشعار عالم تاج و نگاهش به زمانه : از یاس و ناامیدی ، حرمان و ناکامی ، رنج و گداز، حسرت و سردی ، بی وفایی و بی اعتباری، افسرده وبی انگیزه ، تاریکی و سیاهی ، اندوه و درد ،خسته و مایوس بیشتر استنباط و استناج می شود، و نشاط و شادابی در شیوه شعرش کمتر مشاهده می شود، البته یک بارقه ، امید و انگیزه به او شوق ماندن در سرای خاک را همواره نوید می داده ، امید به دیدار فزرندش است ، شاید سختی ترین آزمون و ابتلا روزگار برای افراد ، دوری از فرزند یا فرزندان و یا فقدان آنان باشد که در مورد عالم تاج چنین است ، که فرزند او در بزرگی از ادبیان عالم شعر و ادب به نام پژمان بختیاری که از شاعران معاصر است، عالم تاج در غم دوری از دیدار پژمان پژمرده شد ،اما او به امید آینده صبوری نمود، پژمان بختیاری بعدها خود در باب والدین خویش در مقدمه کتاب اشعار مادرش چنین می گوید: «مادرم در آغاز جوانی بود و پدرم در پایان جوانی،مادرم اهل شعر و بحث و کتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال ». معماری و چیدمان کلمات در ابیات و اشعار عالم تاج و نگاهش به زمانه : از یاس و ناامیدی ، حرمان و ناکامی ، رنج و گذاز، حسرت و سردی ، بی وفایی و بی اعتباری، افسرده وبی انگیزه ، تاریکی و سیاهی ، اندوه و درد بیشتر استنباط و اسنتاج می شود، و نشاط وشادابی در شیوه شعرش مشاهده نمی شود البته امید وانگیزه به او شوق ماندن در سرای خاک را همواره هدیه نموده است وآن امید به دیدار فرزندش است شاید سختی ترین آزمون و ابتلا روزگار دوری از فرزند یا فرزندان باشد که در مورد عالم تاج چنین است او در شعری عملا ازدواج خویش را سر منشاء این روزگار پریشان احوال می داند و مقصر را به نوعی نزدیکان خویش قلمداد نموده و آنان را به نکوهش و انتقاد قرار داده تا جایی که با صراحت بیان می کند که سهم او از این زندگی بسیار ناچیز است و او به کمترین امکانات مادی و معیشتی قانع است اما به ازدواج تحمیلی وناگوار چون شرنگ تلخ بر روح وجسم او اثر گذاشته و فرسوده و به تباهی رساند.