عالمتاج قائم‌مقامی متخلص به ژاله (اسفند ۱۲۶۲، فراهان – ۵ مهر ۱۳۲۶[۲]، تهران) شاعر ایرانی بود. وی مادر حسین پژمان بختیاری می‌باشد. ژاله در اسفندماه ۱۲۶۲ خورشیدی در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتح‌الله، نبیرهٔ قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت. در پانزده سالگی همراه خانواده اش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری (علی‌مراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود- و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند - به ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آن‌ها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود. ژاله ۲۳ ساله بود که نهضت مشروطه به وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون گرا، چنان که حتی به دلیل شرایط تاریکی که در آن می زیست و اشعار زنانه و سنت شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی می‌کرد. به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتاب‌های ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۵ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد. عالم تاج، قائم مقام فراهانی،متولد فراهان، از توابع اراک است ،که در عصر قاجاریه  در سال 1262 قبل از انقلاب مشروطیت پا به دیده هستی گذاشته، او از نبیره های جناب میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی،صدر اعظم با سیاست و کاردان، مشهور قاجاریه در عصر فتحعلی شاه ومحمد شاه قاجار  است، شخص جناب  قائم مقام فراهانی،که از نوابغ و نوادر ادبیات و سیاست  در عصر قاجاریه است ، از پیشگامان   سبک ادبیات  اثر گذار در عصر خویش محسوب می شود ،که تسلط کامل بر ادبیات پارسی ،عرب ، حکمت ،فلسفه و علم سیاست  داشته ، خالی از لطف نیست ، که  ابیاتی  از خود جناب قائم مقام فراهانی نقل شود تا سپس در خصوص نواده ایشان به بحث پرداخته شود، جناب قائم مقام فراهانی  می فرماید: روزگار است این که گه، عزت دهد،‌ گه خوار  دارد / چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها، بسیار دارد/ مهر اگر آرد، بسی بیجا و، بی‌هنگام آرد / قهر اگر آرد بسی نا ساز و، ناهنجار دارد این ودیعه ارثی  سرایش شعر ، به امانت در وجود  او  نیز نهاده شده بود .زندگی  شاعره ، عالم تاج  قائم مقام فراهانی  فراز و نشیب های  فراوان  گذرانده ، و اساسا یکی از مواردی  که شاعران به شیوه شعر گفتن روی می اوردند،  همین است، که رنج و درد های خود را با عنصر شعر تسکین و تسلی  آلام رنج ها  می دهند،  او نیز چنین تقدیر و سرنوشتی داشته، بهر حال در عصر قاجاریه و آن روز گار  نیمه از جامعه یعنی زنان و دختران  در انتخاب حتی گزینش همسر اختیارچندانی نداشتند و معمولا آنان در قرون گذشته همسر افرادی می شدند که از نظر تفاوت  سنی ، خلق وخوی ، روش منش  و فرهنگ خانواده با آنان سازگاری نداشتند و اساسا رنج جانکاه  همواره بر زندگی آنان سایه سیاه  افکنده بود،  عالم تاج از ذوق و قریحه شاعری توان بسیار بالایی داشته،و تنها دلگرمی او به زندگی  همین سرایش افکارش در قالب شعر به شیوه عروضی بوده،آن هم صرفا برای خودش بوده نه اینکه بخواهد برای جمعی بخواند و یا دیوان شعری مدون و مکتوب داشته باشد  . تخلص او  (ژاله ) است ، شیوه سرایش شعرش،از طرفی به سبک هندی یا همان سبک اصفهانی نزدیک است، در شرح بیان مضامین ،مفاهیم و ظرافت های شعری  و ژرف نگری خاصی وجود دارد ،و گاهی او در بیان مطالب و شرح رنج خویش ابایی ندارد،چون برای خودش شعر می گفته و به شیوه اشعار وحشی بافقی که از شاعران عصر صفویه است،بیشتر متاثر شده ، و الهام گرفته،  وحشی بافقی نیز در بیان رنج وآلام  خود بسیار  با دلی سوخته و صراحت ناگفته های خویش را مطرح نموده،  و عالم تاج به نظر می رسد، دیوان شعر اکثر شاعران را مطالعه نموده،  یکی دیگر از خصوصیات شعر ، او این است که چیزهای  بی جان همانند ایینه ، سماور ،شانه  همکلام  و مخاطب خود قرار داده است،و از طرف دیگر شیوه سرایش شعرش  نیز  به سبک  خراسانی نزدیک می شود، و با صلابت ، استواری و اختصاصات سبک خراسانی همراه است ، همانند اشعار  ناصر خسروقبادیانی شعر می گوید ،او مطالعات فراوانی داشته و از شیوه شعرش مشخص است ، و با توجه به اینکه اکثر بانوان ، در عصر قاجاریه  ، از نعمت سواد محروم بودند ، خود بیانگر این امر است، که حداقل در زندگی به او این فرصت داده شده بود، که از نعمت خواندن و نوشتن بهرمند باشد،او به زبان و ادبیات پارسی و زبان وادبیات عرب آشنایی و آگاهی دارد، و  از این طریق پیام خود را ناخواسته به نسلهای بعدی انتقال داده است،  یکی از مهارت های شیوه شعر او این است،که  بیان احساس و حالات روحی خویش را بخوبی  به مخاطب القاء نموده ، و همه ظرافت های شعری و ادبی را دقت  نموده ، و این مورد نیز نشان دهنده این امر است، که  او اساتید خوبی داشته ، که شعرش از نوعی پختگی و تکامل شیوه شعری بهره  فراوان داشته  است. بی گمان یکی از تلخی های ایام زندگی او ،  تلخی تاهل نا بسامان و زهر کشنده برایش بوده ، و تلخی بعدی در گذشت ناگوار  مادر و سپس پدرش ، در روح او بسیار اثر گذار و شکنده  بوده،  و همواره این رنج ،غم و اندوه را برای  به همراه بوده ، و تلخی بعدی متارکه ، و قطعا تلخ ترین و درد ناک  آنان  محروم شدن از دیدار تنها فرزندش  بوده ، که  سالیان  سال به امید دیدار فرزند برومندش در سالهای خاکستری عمرش به سیاهی گذشت و عملا این شاعره رنجور  و درد آشنا  روزگار ناگواری را تجربه نموده که  این حق او ،از این همه مصائب نیست  وجای تاسف است خودش در بیتی می گوید : رنجی که من از دوری فرزند کشم      یعقوب از آن حال خبر دارد و بس معماری و چیدمان کلمات و آهنگ واژگان همگی  در ابیات و اشعار عالم تاج و نگاهش به زمانه : از یاس و ناامیدی ، حرمان و ناکامی ، رنج و گداز، حسرت و سردی ، بی وفایی و بی اعتباری،  افسرده  وبی انگیزه ،  تاریکی و سیاهی ، اندوه و درد ،خسته و مایوس   بیشتر استنباط  و استناج می شود، و نشاط و شادابی در شیوه شعرش کمتر مشاهده می شود، البته  یک بارقه ، امید و انگیزه  به او شوق ماندن در سرای خاک را همواره نوید می داده ، امید به دیدار فزرندش است ، شاید سختی ترین آزمون و ابتلا  روزگار  برای افراد ، دوری از فرزند یا فرزندان  و یا فقدان آنان  باشد که در مورد عالم تاج چنین است ، که  فرزند او  در بزرگی از ادبیان عالم شعر و ادب به نام پژمان بختیاری  که  از شاعران  معاصر است، عالم تاج در غم  دوری از دیدار پژمان پژمرده شد ،اما  او به امید آینده صبوری نمود، پژمان بختیاری  بعدها خود در باب والدین خویش  در مقدمه کتاب اشعار مادرش  چنین می گوید: «مادرم در آغاز جوانی بود و پدرم در پایان جوانی،مادرم اهل شعر و بحث و کتاب بود و پدرم مرد جنگ و جدال ». معماری و چیدمان کلمات در ابیات و اشعار عالم تاج و نگاهش به زمانه : از یاس و ناامیدی ، حرمان و ناکامی ، رنج و گذاز، حسرت و سردی ، بی وفایی و بی اعتباری، افسرده وبی انگیزه ، تاریکی و سیاهی ، اندوه و درد بیشتر استنباط و اسنتاج می شود، و نشاط وشادابی در شیوه شعرش مشاهده نمی شود البته امید وانگیزه به او شوق ماندن در سرای خاک را همواره هدیه نموده است وآن امید به دیدار فرزندش است شاید سختی ترین آزمون و ابتلا روزگار دوری از فرزند یا فرزندان باشد که در مورد عالم تاج چنین است او در شعری  عملا ازدواج خویش را سر منشاء این روزگار پریشان احوال  می داند و مقصر را به نوعی نزدیکان خویش قلمداد نموده  و آنان را به نکوهش و انتقاد قرار داده تا جایی که با صراحت بیان می کند که سهم او از این زندگی بسیار ناچیز است و او به کمترین امکانات مادی و معیشتی قانع است اما به ازدواج تحمیلی  وناگوار چون شرنگ تلخ بر روح وجسم او اثر گذاشته  و فرسوده و به تباهی رساند.

 

مهدی کاظمی (۲۵ آذر ۱۳۵۳ – ۱۸ دی ۱۴۰۰) معروف به بکتاش آبتین، شاعر، کارگردان فیلم و فعال سیاسی اهل ایران بود. او که در ابتدا با نام شناسنامه‌ای‌اش غزل‌هایی پیشرو می‌گفت، نام خود را به بکتاش آبتین تغییر داد و به شعر آزاد روی آورد. وی در ادامهٔ همین مسیر توانست با مجموعهٔ چهارم شعری خود، پتک، جایزهٔ شعر خبرنگاران را کسب کند. آبتین این مسیر را در دههٔ نود با چاپ مجموعهٔ در میمون خودم پدربزرگم ادامه داد؛ اما با بروز مشکلاتی همچون: دستگیری، زندان و بیماری نتوانست در زمان حیاتش مجموعهٔ دیگری را به چاپ برساند و پس از درگذشتش فقط مجموعهٔ تنهایی دسته‌جمعی از او در پاریس به چاپ رسید. او همچنین از اواسط دههٔ هشتاد، کار فیلم‌سازی مستند را به‌طور جدی آغاز کرد و تا هنگام مرگ، ۱۹ فیلم مستند ساخت که از مطرح‌ترین آن‌ها می‌توان به پارک مارک و مُری زن می‌خواد اشاره کرد. او با فیلم ۱۳ اکتبر ۱۹۳۷ بر اساس زندگی لوریس چکناواریان توانست جایزهٔ بهترین فیلم بلند پُرتره از ششمین جشنواره سینما حقیقت را به‌دست‌آورد. آخرین ساختهٔ او، موریانه‌ای با دندان‌های شیری — که یک اثر سلف‌پرتره بود — موفق به کسب دیپلم افتخار از دوازدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد. محمد رسول‌اف نیز فیلمی با نام جنایت عمدی براساس آخرین روزهای زندگی آبتین ساخت که پس از مرگ وی به نمایش درآمد.

بهرام صادقی ملقب به صهبا مقداری و ب.موزول داستان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویس ایرانی است.  او متولد دی ماه ۱۳۱۵ در نجف‌آباد استان اصفهان است. پدرش پارچه‌فروش و مادرش خانه‌دار بود. دوران ابتدایی را در دبستان دهقان نجف‌آباد گذراند و سپس به همراه خانواده به اصفهان نقل مکان کرد و در دبیرستان ادب اصفهان ادامه‌ی تحصیل داد. در آن‌ دوران بود که به تدریج برخی از اشعارش را در مجلات مختلف از جمله هفته‌نامه‌های امید ایران و روشن‌فکر به چاپ رسانید.      «دوران تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان، بهرام با اسکندر چراغی، روزنامه‌فروش، به‌توافق می‌رسد که عصرها به‌جای او در دکه، روزنامه بفروشد و درعوض یکی از روزنامه‌ها را بخواند و باز سر جایش بگذارد یا شب با خود به خانه ببرد و صبح زود پس بیاورد. صادقی از این دکه به‌ اسم مرکز ثقل دوستانش یاد می‌کند. مقابل همین دکه بود که او به‌تدریج با سه هم‌مدرسه‌ای‌اش، منوچهر بدیعی، ایرج مصطفی‌پور و عباس رجایی دوست شد. اوایل هنوز غلام‌رضا لبخندی به جمعشان ملحق نشده بود و محمد حقوقی هم از قبل با صادقی دوست بود.» صادقی از کودکی تحت تأثیر شعرخوانی‌های مادرش بود و تحصیل در دبیرستان ادب اصفهان هم باعث شد، در مسیر ادبیات و نویسندگی قرار بگیرد. او در سال ۱۳۳۴ و با قبولی در رشته‌ی پزشکی دانشگاه تهران، به تهران رفت.  بهرام صادقی در اسفند 1355 زمانی که با ژیلا پیرمرادی، دانشجوی مدرسه‌ی عالی پرستاری اشرافیان، ازدواج کرد. از آن به بعد نام ژیلا به گلی تغییر کرد؛ این تغییر علاقه و خواسته‌ی بهرام بود. مانلی و نیلوفر ثمره‌ی این ازدواج هستند.  ژیلا شب مرگ بهرام را این‎گونه روایت می‌کند:      «بهرام حدود ساعت نه‌ونیم به منزل آمد. دخترها خواب بودند. برای صرف شام با بهرام به آشپزخانه‎ رفتیم. شام آن شب باقلاپلو با گوشت بود. حین صرف شام، بهرام درباره‎‌ی کرم بهداشتی بپانتن و قدرت پیش‌گیرندگی قرص‌های آن در ریزش موی سر حرف می‎زد. ناگهان کلامش قطع شد. دستی‎ که قاشق در آن بود، در فاصله میان زمین و دهان، در هوا خشک شد و خودش هم انگار به خواب رفت. چند لحظه‌ای هاج‌وواج نگاهش کردم و وقتی به او دست زدم مانند کودکی به زمین افتاد. جیغ کشیدم‎ و عمه‌جان را صدا کردم. با ماشین همسایه‌ی روبه‌رو بهرام را به بیمارستان بردیم. در بیمارستان فهمیدیم‎ بهرام در منزل تمام کرده بود. لحظه‎ای که خبر مرگ بهرام را شنیدم به یاد لحظه‌های پایانی فیلم‌ها افتادم. دوست داشتم که زمان به‌پایان می‌رسید.» دنیای نویسندگی بهرام صادقی  توانایی او در آفرینش متون، فرصت همکاری با مجلات معروف آن زمان مثل سخن، فردوسی و صدف و هم‎چنین هم‌صحبتی با بزرگانی نظیر ابوالحسن نجفی را برایش به ارمغان آورد.      «بهرام صادقی طی ده سال داستان‌نویسی یکی از تاثیرگزارترین داستان‌نویس‌های ایرانی است. پس از جمالزاده و هدایت که پیشگامان داستان‌نویسی جدیدند صادقی را می‌توان نوآورترین نویسنده‌ای دانست که در عرصه‌ی داستان کوتاه ظهور کرده و با به کار گرفتن عناصر داستانی نو و نگاه خاص خود فضای تازه‌ای در داستان نویسی ایران به وجود آورده و آن را وارد مرحله‌ی جدیدی کرده است.      ظهور پاره‌ای از مشخصه‌های نامأنوس و نوظهور در داستان‌های صادقی او را در زمره‌ی نویسندگان مدرن ایرانی قرار می‌دهد. او درباره‌ی مسائلی که نسلی را طی سال‌های بعد از کودتای  28 مرداد 1332 برآشفته کرده بود، حرف‌های تازه‌ای داشت و در بیشتر آثارش واخوردگی، یأس و شکست این سال‌ها را به نمایش گذارده است.      داستان‌های وی با نمایاندن واقعیت‌های دردناک زندگی انسان شهری امروز، که مجموعه‌ای است از تضادهای جسمی و روحی از جمله بدیع‌ترین نمونه‌های داستان‌نویسی فارسی به شمار می‌آیند. به عقیده‌ی بسیاری آثار بهرام صادقی بخشی از زندگی‎نامه‌ی انسان معاصر در این سرزمین است؛ زیرا نوشته‌های او کارنامه‌ی دو دهه از تاریخ زندگی اجتماعی خود ماست.      از این رو آثار او اغلب تداعی کننده‌ی اضطراب و خفقان حاکم بر این سال‌ها بوده و همان‌گونه که گفته شد، مهم‌ترین مضمون داستان‌هایش جست‎وجو در عمیق‌ترین لایه‌های ذهنی بازماندگان نسل شکست است.»  تلاش بهرام صادقی برای ایجاد ساختارهای جدید در داستان‌نویسی نقطه تمایز او با نویسندگان هم‌عصرش است. او به دنبال سبکی است که بتواند مفاهیم جدید شکل‌گرفته در اجتماع را به کمک آن بازگو کند.  صادقی در زمانه‌ی پرالتهابی در ایران می‌زیسته است، سال‌هایی که وقایع سیاسی بسیاری را در تاریخ خود باقی گذاشته‌اند؛ همین موضوع در کنار موضوعاتی دیگر مثل اضطراب مدرنیته‌ی جهانی، تجربه‌ی سنت و مدرنیته‌ی ایرانی، آشنایی با فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم و آثار فرانتس کافکا در روایت داستان‌هایش هویداست.  «داستان‌های صادقی در آغاز فعالیت نویسندگی‌اش، قالبی اجتماعی نگار دارند ولی او بعدها در جستجوی کشف زبانی تازه این رئالیسم اجتماعی را وا می‌نهد و به فرم داستان تمایل بیش‎تری نشان می‌دهد. همین باعث می‌شود که داستان‌هایش از لحاظ تنوع و تازگی در شکل و شیوه‌های داستان‌گویی گاه حتی شکل مصاحبه، سخنرانی، نامه‌نگاری و تک‌گویی به خود بگیرند.  شخصیت‌های داستانی صادقی انسان‌های تنها، سرگردان، پوچ و فراموش‌شده‌ای هستند که گیرافتادگی، سرگردانی و زیستن در هزارتوی پیچیده، غیرقابل رهایی و پایان‌ناپذیر را تجربه می‌کنند. دکتر حاتم، آقای مستقیم و سوژه‌ی داستان کلاف سردرگم، لذت بردن، عاشق شدن و زندگی کردن را هیچ‎گاه تجربه نکرده‌اند. همه‌ی آن‌ها بعد ناشناخته‌ی وجود خویش و غربت چسبیده به زندگی و روحشان را در روزمرگی و میان‌مایگی‌ها می‌جویند، از شهری به شهری دیگر، از زنی به زنی دیگر، از روزنامه‌ای به روزنامه‌ای دیگر، از عکاس‌خانه‌ای به عکاس‌خانه‌ای دیگر.» رمان نو و بهرام صادقی  علت‌های شکل‌گیری رمان نو در اروپا جنگ‌های جهانی اول و دوم، گرایش به مصرف‌گرایی و ماشینیسم، صنعت‌زدگی و شکست بنیان‌های فکری و فلسفی است. در این جوامع به تدریج کالاها و اشیا بر انسان برتری یافتند و اهمیت مصرف و صنعت بیش‎تر از بشریت شد.      «در حالی که در آثار بهرام صادقی، رنگ باختن شخصیت در برابر ارزش‌بخشی مفرط به اشیا، فروپاشی ساختمان نظام‌مند داستان، فروکاستن بن‌مایه‌های تعهدگرایانه و دغدغه‌ی آفرینش شیوه‌های روایی نوین که بازگوکننده‌ی درون‌مایه‌هایی خاص باشد، دلایل و پیش‌زمینه‌های دیگری دارد.      بنابراین می‌توان چنین نتیجه گرفت که صرف وجود تناظر و هم‌پیوندی میان بن‌مایه‌ها و شیوه‌های روایی آثار نویسنده‌ای چون بهرام صادقی و جریانی نظیر رمان نو نمی‌تواند اثبات کننده‌ی تاثیرپذیری قطعی صادقی از این جریان باشد.»  در ادبیات داستانی معاصر ایران، بهرام صادقی به توصیف و بیان دقیق و ریزبینانه‌ی جزئیات شناخته می‌شود. او از این امکان برای نشان دادن روزگار سخت و پر از درد ایران استفاده کرده است. طنز سیاه در آثار بهرام صادقی  طنز سیاه یکی از انواع طنز است که در آن درد، ترس، بی‌هویتی، تنهایی و انزوای معاصر به تصویر کشیده می‌شود.  «جمال میرصادقی می‌گوید: خصوصیت مرضی و پوچی در ادبیات مدرن را طنز سیاه یا طنز تلخ می‌گویند. طنز سیاه به وضعیت و موقعیت‌های بیمارگونه و گروتسک و جهان موحش و هولناک می‌پردازد و اغلب با رنج و دلهره، مرض، جنگ و مرگ سر و کار دارد. هدف طنز سیاه تکان دادن یا برآشفتن خوانندگان یا تماشاگران است؛ به طوری که آن‎ها را وادار کند که به چهره‌ی رنج و مرگ و حوادث هولناک بخندند. گاهی از طنز سیاه با عنوان کمدی سیاه یا کمدی تلخ نام می‌برند.» در ادبیات داستانی معاصر ایران نویسندگانی چون صادق هدایت، صادق چوبک، غلامحسین ساعدی، هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی از طنز سیاه در آثارشان استفاده کرده‌اند.  این نوع طنز در داستان محسوس نیست و ایجاد قهقهه و خنده‌ی زیاد نمی‌کند؛ بلکه در موقعیت و فضای کلی داستان وجود دارد و غم، اندوه و تباهی بر خنده و شادی غلبه دارد.      «طنز در آثار صادقی در حوزه‌ی ساختار و محتوا رخ می‌دهد. طنزپردازی در حوره‌ی ساختار، بیشتر در نثر داستان نمایان می‌شود. نثر صادقی نثری ساده و به دور از حشو و زوائد و آرایه‌های ادبی پرطمطراق است. حال و هوای نثر متناسب با هر داستان متفاوت است؛ گاهی روزنامه‌ای و گزارش‌وار است، گاهی نقلی و قصه‌وار و گاهی طنزآمیز و سخره‌آمیز؛ چنان که گفته‌اند صادقی براساس نیاز و درون‎مایه داستان گاه از زبان روزنامه‌ای استفاده می‌کند و گاه از بیان تشریحی، نقلی و افسانه‌ای کمک می‌گیرد؛ زمانی به داستان، بافتی رمانتیک می‌دهد و زمانی با جزنگاری به آن حس و حالی توصیفی می‌بخشد.»[7]  طنزسیاه یکی از مشخصات سبکی آثار بهرام صادقی است.

 احمد محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز متولد شد. او بعد از طی کردن دوره‌ی متوسطه، تحصیلات خود را در دانشکده‌ی افسری ادامه داد. بعد از آن ،کم‌کم فعالیت‌های سیاسی خود را شروع کرد و به عضویت حزب توده درآمد و جزو افرادی بود که در جریان کودتای ۲۸ مرداد در سال ۱۳۳۲، دستگیر شد و به زندان افتاد. به زندانیان، این اجازه داده‌ شد تا در ازای امضای توبه‌نامه، از زندان آزاد شوند. بسیاری از هم‌بندان اعطا به همین روش آزاد شدند؛ اما او این حکم را نپذیرفت. او ترجیح داد در حبس بماند؛ اما با حکومت وقت همکاری نکند. به طور کلی احمد محمود در دوره‌های مختلف، به سبب عقاید سیاسی‌ خود، مدت زیادی از روز‌های جوانی‌اش را در زندان و تبعید بوده‌ است.  احمد محمود داستان‌هایش را به شیوه‌ی رئال روایت می‌کند. در این داستان‌ها اتفاقات عجیب و غریب فرازمینی وجود ندارد. داستان این کتاب‌ها، داستان زندگی مردم عادی است و همین مسئله باعث می‌شود تا مخاطب بتواند با کتاب‌هایش ارتباط بگیرد و با داستان ها همراه شود. او به مسائل اجتماعی در آثارش توجه ویژه‌ای دارد. به همین سبب بسیاری از افراد، به او لقب پدر داستان نویسی اجتماعی داده‌اند. این نویسنده‌ی دغدغه‌مند، در داستان‌هایش بیشتر به سراغ معضلات طبقات فقیر می‌رود و رنج و سختی‌های زندگی آنان را به مخاطب نشان می‌دهد. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، بسیاری از کتاب‌های احمد محمود یادگار روزهای تلخ زندان و تبعید هستند؛ بنابراین داستان‌ها از عقاید و نظریات خاص سیاسی نویسنده، خالی نیستند.  داستان‌های احمد اعطا در واقع داستان‌هایی با سبک بومی و محلی است و بیشتر آن‌ها در یکی از شهر‌های جنوبی ایران اتفاق می‌افتد. او در کتاب‌هایش از لهجه‌ی محلی استفاده می‌کند تا با مخاطب ارتباط موثرتری بگیرد. پدر و مادر او، اهل شهرستان دزفول بودند و او عاشقانه این شهر را دوست داشت. این نویسنده‌ی خوش ذوق در بسیاری از کتاب‌هایش به سراغ لهجه‌ی دزفولی رفته و داستان‌ها را با این شیوه روایت کرده‌ است. او برای نوشتن داستان‌ها، عموما از جملات کوتاه استفاده می‌کند و شاید بتوان گفت در استفاده از این شیوه، وام‌دار جلال آل‌احمد است. او خواننده را خیلی منتظر نمی‌گذارد و ریتم کلی کتاب‌هایش، تند است. به جرأت می‌توان گفت کتاب‌های او مخاطب را به هیچ وجه خسته نمی‌کنند.  اعطا، موقعیت و فضا را در داستان به خوبی می‌شناسد و تکنیک فضاسازی را خیلی خوب بلد است. او محیط داستان را با کوچک‌ترین جزئیات در ذهن خواننده می‌سازد و این نکته، یکی از عواملی است که باعث باورپذیری بیشتر داستان‌هایش می‌شود. او در شخصیت پردازی هم استاد است و شخصیت‌های دوست‌داشتنی زیادی تقدیم ادبیات داستانی ایران کرده‌است. دیالوگ‌ها در کتاب‌های این نویسنده نقش اساسی و کلیدی دارند و به پیشبرد داستان کمک زیادی می‌کنند. توصیفاتی دقیق و جذاب، در بیشتر آثار او، باعث شده تا خواندن داستان‌هایش برای خوانندگان، شیرینی خاصی داشته باشد. احمد محمود، قوانین و قواعد ایجاد تعلیق در داستان را ماهرانه به کار می‌گیرد و با ایجاد تعلیق‌های زیاد در طول داستان، خواننده را به دنبال خود می‌کشاند.  فعالیت‌های ادبی اعطا سابقه‌ای طولانی دارد. اولین اثر او، داستان کوتاهی است به نام صبح میشه، که در مجله امید ایران به چاپ رسید. کتاب مول اولین مجموعه داستان این نویسنده است که در سال ۱۳۳۶ به چاپ رسید و در واقع اولین قدم‌های جدی او، به سمت سبکی خاص از داستان نویسی به شمار می‌‌آید. آثار ادبی احمد محمود نسبت به سایر نویسندگان هم عصرش زیاد نیستند؛ اما همین کتاب‌ها و نوشته‌های به جا مانده، سهم عظیمی در رشد و پیشرفت ادبیات داستانی ایران داشته‌اند. آثار او به طور کلی به چهار دسته‌ اساسی تقسیم می‌شوند. مجموعه داستان‌، رمان‌‌، یک اثر ترجمه شده و آثار مختلف دیگر مانند فیلم‌نامه‌ و مصاحبه‌ با افراد مختلف، ثمره‌ی تمام تلاش‌های او در زمینه‌ی ادبیات بوده‌است. بسیاری از آثار این نویسنده به زبان‌های روسی، فرانسوی، انگلیسی و ارمنی ترجمه شده‌ و این نشان دهنده‌ی استقبال مخاطبان در سراسر دنیا از آثار وی است. همسایه‌ها، داستان یک شهر، زمین سوخته، مدار صفر درجه و درخت انجیر معابد از جمله آثار مشهور او هستند.

 

 

Template Design:Dima Group